کلبه ی نور
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  m!l@d[4]
 

سلام همتونو دوست دارم مواظب خودتون باشین همین

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 43237
کل یادداشتها ها : 64

پیوست ها

نوشته شده در تاریخ 91/12/22 ساعت 8:19 ع توسط m!l@d


میبوسمت میگی خداحافظ

این قصه از اینجا شروع میشه

من بغض کردم تو چشات خیسه

دست دوتامون داره رو میشه

تو سمت رویای خودت میری

میری و من چشمامو میبندم

ما خواستیم از هم جدا باشیم

پس من چرا با گریه میخندم؟

میبینمت میری ولی میری نمیبینی

میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری

.

.

چقدر تنهایی بده بگو حال توأم اینه؟

اگه این عشق کشته شه پای تو هم گیره

قول داده بودم به مرور زمان خوب شم

یکم انصاف داشته باش نزار خورد شم

ببین شاید الان بگی تقصیر ما نیست

این داستان عشقه تو تقویم تاریخ

ولی مگه میشه اون همه خاطره رو گور کرد و

بعد نشست فقط فاتحه شو خوند؟ نه

نمیتونم توی کتم نمیره

مگه میشه عشق یک شبه عقب بشینه

بدون خالیه جات تا که تو پرش کنی

واسه آدمی که یک عمر تو بتش بودی

من که هر کاری کردم که نری یه وقت. نه

نمیدونم چرا یهو زدی بهم. من

عاشقتم اینو انکار نکن

مثه فیلمی که هیچوقت اکران نشد

.

.

تو فکر میکردی بدون من

دلشوره از دنیای ما میره

اینجا یکی همدرد من میشه

اونجا یکی دستاتو میگیره

گفتی که میتونی بری اما

بغض تو دستاتو برام رو کرد

ما هر دو از رفتن پشیمونیم

جون دوتامون زودتر برگرد

 

میبینمت میری ولی میری نمیبینی

میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری

 



نفس...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ